چهار ماهه ی پیشرو
چهار ماهه ای ماه موچولو! ما هنوز در دیار پدری هستیم و احتمالا واکسیناسیونت با دو سه روز تأخیر مواجه میشه. توی این ماهی که با هم گذروندیم بلد شدی با دستت اشیا رو بگیری و به سمت دهنت ببری. هنوز لثه هات شدیدا میخاره و خیلی کیف میکنی انگشت منو گاز بگیری یا پیش بند و ملافه ت رو بکشی روی لثه ت. منم به لطف خاله زینب عزیز که برات دو تا کتاب خوشگل و خوش آب و رنگ آورده پی بردم که اهل مطالعه ای بچه جونم. کلی لذت میبری کنارت بخوابم و با هم کتاب ورق بزنیم و برات بخونمشون. ...
نویسنده :
مامان فريبا
23:19
عیدانه
سال ۹۳ رو اهورایی تحویل دادیم و سال ۹۴ رو اهورایی تحویل گرفتیم. از یه ساعت مونده به تحویل سال از خواب پریدی و چون من رفته بودم خونه مامان بزرگی هفت سین اونا رو به رسم هر ساله بچینم قهر کرده بودی و هیچ جوره آروم نمیشدی. من و بابا مدام این دست و اون دستت میکردیم که بلکه کمتر سابقه مون پیش همسایه های خونه ی جدید که همین شب عیدی بهش اسباب کشیده بودیم بره. سفره و ظرفای هفت سین رو آماده کرده بودم اما نمیتونستم بچینمشون. حتی نشد دوشی بگیریم و لباس خوشگل بپوشیم. نه تمرکزی برای دعا و آرزوهای خوش, نه حس و حالی برای بجا آوردن آداب دیگه. اگه بابا بهم انگیزه نمیداد دیگه بعد از تحویل سال, هفت سین رو هم کامل نمیکردم و شمعی هم نمی افروختم. پسرک اهورایی من ب...
نویسنده :
مامان فريبا
13:21